نويسنده: پتر آرتز
مترجمان:
علي رحماني (تيرداد)
مرضيه ذاكري





 

در پاييز سال 406 میلادی. پس از آغاز كوچ اقوام به مناطق ساحلي راين و سرزمين گل‌ها. واندال‌هايي كه توسط هون ها و گوت هاي غربي از سيلزي ( شلزي ) و اسلواكي رانده شده بودند، به سوي غرب پيشروي كردند. در ابتدا نيروهاي مرزي روم و فرانك هاي متحدشده با آنان توانستند با موفقيت از خط راين دفاع كنند. آن ها ظاهراً 20000 واندال به رهبري گودِگيزل (1) را به قتل رساندند. اما آلان ها توانستند از نابودي خيل عظيم واندال هاي در حال حركت جلوگيري كنند؛ در نتيجه، چند ماه بعد مرز فرو پاشيد. در شب سال نو 406 ميلادي، واندال ها، سوئب ها و آلان ها در نزديكي ماينس از رودخانه يخي راين عبور كردند و تمام مرز روميِ ميان بينگن (2) و زلتس (3) را تخريب نمودند. شرح اين وقايع كه توسط يك اسقف صورت گرفته است، تأثير فاجعه آميز كوچ اقوام را به سادگي مجسم مي سازد: " همه در اوج خستگي، در انتظار پايان عمر جهان اند. واپسين روزهاي زمان سپري مي شود. ببين، مرگ با چه سرعتي تمام دنيا را به كام خود فرو برده وقدرت جنگ چه اقوام نيرومندي را به خاك نشانده است! اين طرف عده اي جان باخته و غذاي سگان شدند؛ آن طرف خانه هاي سوزان به توده اي از هيزم تبديل شدند و جان بسياري را گرفتند. در روستاها و خانه ها، در دهكده ها و جاده ها، در همه ايالت ها و تمامي راه ها، اينجا و آنجا مرگ، درد، ويراني، شكست، آتش سوزي و غم حاكم بود. سراسر سرزمين گل ها همچون توده عظيمي از هيزم در آتش مي سوخت و دودش همه جا را فرامي گرفت."
براي واندال ها، آلان ها و سوئب ها، تهاجم به سرزمين گل ها راحت تر شده بود، زيرا استيليكو بايد بار ديگر به نيروهاي رومي امر مي كرد تا از روم در مقابل آلاريش كه از گوت هاي غربي بود، دفاع كنند. اگر روم غربي تا اندازه اي خطر ژرمن ها را جدي گرفته و در برابرشان مقابله كرده بود، آنان كماكان ضعيف مي شدند، اين در حالي بود كه استيليكو قرباني يك توطئه گرديد و اعدام شد. در اين اثنا بربرهايي كه در سرزمين گل ها بودند، توانستند بدون آنكه به مانعي برخورد كنند، در امتداد خيابان هاي رم پيش روند؛
ماينس، ورمز، اشپير (4)، استراسبورگ، رايمس (5)، آمينس (6)، آراس، تورناي، ليون و ناربون غارت گرديدند. مهاجمان دو سال تمام در سرزمين گل ها ويراني به بار آوردند. آنگاه برخي از آن ها در بخش هاي شمالي اين سرزمين با فرانك ها درگير شدند. اين غارتگران پس از يك آوارگي طولاني، سرانجام در سال 409 از طريق كوه هاي پيرنه به اسپانيا رسيدند. آنان از يك سو براي هميشه قادر به مقاومت در برابر رومي ها و فرانك ها نبودند و از سويي ديگر جذب سرزمين گسترده اسپانيا گرديدند.
فرانك ها در اوايل قرن چهارم هنوز به يك قدرت مركزي تبديل نشده بودند. گرچه نام برخي از پادشاهانشان معروف است، اما هيچ يك از اينان تاريخ ساز نبودند. براي فرانك هايي كه بيشترين شايستگي را داشتند، خدمت در ارتش روم جالب تر از اتحاديه قومي بود. در اداره نظامي روم، به ويژه آله مان ها و سپس شمار زيادي از رهبران نيروهاي فرانكي ارتقا يافته بودند. يكي از مقامات عالي رتبه در ميان آن ها، آربوگاستِ فرانكي بود كه براي امپراتوران تئودوسيوس و والن تينيان دوم در مقابل ماكسيموس غاصب، فتح دوباره سرزمين گل ها را به ارمغان آورد. در آن زمان آربوگاست- نه امپراتور والن تينيان كه اداره امپراتوري را برعهده داشت- در حقيقت بر بخش هاي عظيمي از امپراتوري غربي كه متعلق به امپراتور والن تينيان بود، حكومت مي كرد: سرزمين گل ها، بريتانيا و اسپانيا. هنگامي كه والن تينيان درگذشت، - بعيد نيست توسط خود آربوگاست به قتل رسيده باشد- تئودوسيوس، امپراتور روم شرقي با غلبه بر فرانك ها و امپراتورشان در 5 سپتامبر 394 در اسلووني كنوني از وي انتقام گرفت. در ضمن بخش اعظم سپاه " روم شرقي " به فرماندهي تئودوسيوس از هون ها و ژرمن ها تشكيل مي شد- نمونه ديگري از گروه هاي مختلط دوست/ دشمن كه در آن زمان رايج بود. از اين پس ديگر به هيچ عنوان جنگي ميان روميان و ژرمن ها در نگرفت.
پادشاه فرانك ها، كلوژو (7) ( حدود سال 425 تا 455 ) منطقه اطراف تورناي را كه به عنوان سرزمين وي اعلام شده بود، از امپراتوري تحويل گرفت؛ اين منطقه بعدها به يك مركز قدرت تبديل شد كه ابتدا تحت حكومت كلوژو و سپس شيلدريش (8) قرار گرفت كه البته او هم نفوذش را از بخش غربي سرزمين گل ها تا زومه (9) گسترش داد. بعد از شيلدريش، پسرش كلودويگ در سال 482 به حكومت رسيد كه از شاه نشين هاي واقع در شمال سرزمين گل ها، پس از انجام نبردهاي بسيار، سرانجام يك پادشاهي متحد فرانكي پديد آورد.
مقايسه ميان فرانك ها و گوت ها با توجه به رابطه واقعي هزينه / درآمد بسيار جالب است: در حالي كه قوم ژرمن از شرق، به يك كوچ ظاهراً بي پايان از سرزمين هاي اسكانديناوي كه ضمن عبور از درياي سياه به مقصد اسپانيا منتهي مي شد، مبادرت ورزيد تا در خاك كهن امپراتوري اقامت گزيند، فرانك ها از غرب حركت و تنها از راين گذر كرده بودند- تا بعدها در كمال آرامش سرزمين گل ها را تسخير نمايند و ديگر از دست ندهند. برعكس،‌ راه درازي كه گوت ها پيموده بودند، آن ها را به سر منزل مقصود نرسانيده بود. يكي از پرمعناترين تصويرهايي كه در پي تحقيق در ذهنمان پديد مي آيد، تجسم فرانك ها به عنوان استفاده چيان جنگ در حين كوچ اقوام است. در حالي كه گروه هاي قومي بسياري نوميدانه از ميان اروپا گذشتند و تمامي امپراتوري هايشان هم نابود شد، فرانك ها با تلاش و كوشش بسيار براي نيل به هدف معين خويش سرانجام سرزمين گل ها را تصرف كردند. به اعتقاد تاريخ نويس و شاعر سوئيسي، يوهان بودمر (10)، فرانك ها مردماني بسيار معمولي بودند كه هيچ گونه فرهنگ خاص و ديدگاه هاي بارزي ارائه نداده و به گشت و گذارهاي مهمي نيز نپرداختند- ولي در عوض از يك مصلحت آييني هوشيارانه برخوردار بودند. آنگل ها و ساكسن ها نيز كه انگلستان كنوني را بنيان نهادند، به همان اندازه فرانك ها از شكوه و جلال برخوردار شدند. در چنين شرايطي جاي شگفتي است كه اين دو امپراتوري - آلمان و فرانسه بعد از فرانك ها و انگلستان بعد از آنگل ها و ساكسن ها- تاكنون پا برجا مانده اند!
در سال 451 گوت هاي غربي در جنوب فرانسه، فرانك ها در شمال لوار، آله مان ها در جنوب غربي آلمان و بورگوندي ها در ساحل رون به سر مي بردند. اينك دو ائتلاف مخالفِ هم شكل گرفت: از يك سو هون ها با ژرمن ها و سارمات ها و از سويي ديگر روميان و متحدانشان؛ زيرا روم غربي هنوز به طور كامل فراموش نشده بود. در 451 درگيري مهمي ميان دو قدرت بزرگ به وقوع پيوست، هرچند كه گروه هاي شركت كننده در آن، كارزار كاتالوني را به ملاقات واقعي طلايه داران فرهنگ هاي مختلف تبديل كردند: رومي ها، گوت هاي غربي، فرانك ها، بورگوندي ها و ساكسن ها در يك طرف؛ هون ها، گوت هاي شرقي، آلان ها، گپيدها، روگيرها (11) و تورينگي ها در طرف ديگر. هون ها البته خواستار برپايي اين نبرد بودند. هر اندازه هم كه انگيزه آن ها نامعلوم باشد، اتكا به اين نكته كافي است كه آتيلا خوشبختي مردمش را در يك هجوم غارتگرانه به سرزمين گل ها مي ديد. اما آيا هون ها باز هم قادر بودند همانند هشتاد سال قبل، بر قدرت هاي حاكم پيروز شوند؟ اين سؤال پاسخ خود را در تاريخ 20 اوت 451 پيدا نمود كه در آن آتيلا جنگجويانش را، طبق گفته يوردانس، براي نبرد آماده كرده بود:‌" هان اي هون ها، اكنون عقل به شما حكم مي كند كه دست به اسلحه بَريد! آنكه زخمي مي شود، با كشتن دشمن انتقام گيرد، و آنكه هنوز سالم است، با خونش خود را سيراب گرداند! من در مورد موفقيت در اين نبرد اشتباه نمي كنم. اين ميداني است كه نويدبخش پيروزي هاي بسياري براي ما بوده است. من خودم اولين نيزه را به سوي دشمن پرتاب مي كنم. در حالي كه آتيلا مي جنگد، آنكه مي تواند آرام بنشيند، مرده اي بيش نيست. "

پي‌نوشت‌ها:

1.Godegiesel
2.Bingen
3.Seltz
4.Speyer
5.Reims
6.Amiens
7.Chlojo
8.Childerich
9.Somme
10.Johann Bodmer(1689-1783)
11.Rugier

منبع مقاله :
آرتز، پتر (1391)، كوچ ژرمن ها در اروپا، ترجمه علي رحماني (تيرداد)، مرضيه ذاكري، تهران: اميركبير، چاپ اول.